Google Typography




.................................................................




در عالم مثال
"شناسايي سبك شكسپير و تميز دادن آن از ديگر متن‌ها، تشخيص درجه‌ی غلظت روغن، پردازش صحبت و تصـوير، بينايي ماشين، كدينگ و فشرده‌سازي تصوير، فشرده‌سازي صحبت و مصوت‌ها، سنتز متن به صحبت، سرويس‌هاي اطلاع‌رساني كاملاً اتوماتيك، ترجمه در حين مكالمه، سيستم پردازش پرداخت مشتري‌ها، بهينه‌سازي‌، سيستم‌هاي خبره و فازي، مشاور در امور تخصيص اعتبارات وام، مشاور در امور تخصيص سرمايه در مكان‌هاي مناسب، آناليز امور مالي، پيش‌بيني قيمت ارز و سهام در بازار بورس، ارزيابي سياست‌هاي مختلف اموربيمه‌اي، ايجاد انيميشن براي وسايل سرگرم‌كننده، آناليز سلول‌هاي سرطاني سينه، بهبود كيفي امور بيمارستاني، آناليز در كاهش هزينه‌هاي امور بيمارستاني، بهينه‌سازي زمان جراحي و عمل پيوند، سيستم‌هاي اتوماتيك حركت وسايل نقليه، آناليز كيفيت جوشكاري، پيش‌بيني كيفيت كاغذ، آناليز و طراحي محصولات صنعتي خانگي، سيستم‌هاي مشاوره‌اي انبارداري كالاهاي تجاري ، ماشين پيش‌بيني خطا و عيب‌ياب، آناليز كيفيت تراشه‌هاي كامپيوتري، آناليز تعمير و نگهداري، مديريت و طراحي اتوماتيك، مدل‌سازي ديناميكي سيستم‌هاي صنعتي و شيميايي، آناليز سيگنال‌هاي ECG وEEG ،سيستم‌هاي پيش بيني و حفاظت سيستم‌هاي متحرك و اعمال ترمز، جهت‌يابي و تشخيص مسيرها پيش‌بيني سري‌هاي زماني ... "

متون علمی را در زیر متون اقتدارگرا طبقه می‌بندند. "متن اقتدارگرا" هم از آن نام‌های مجعول و مجهولی‌ست که سریع آدم ایرانی را ذوق‌زده می‌کند و بدون این‌که تعریفی از آن عبارت به دست آید آن را تفسیر به رای می‌کند. ولی برخی از متون علمی هم شیرین‌اند و تاویل‌پذیر.{این هم از آن‌ نام‌های مجعول و مجهول!}. مثل متن بالا که کاربردهای "شبکه‌های عصبی" را تعریف می‌کند. مثل این تعریف:

"اين روش كه با اقتباس از سيستم مغز انسان بوجود آمده است، جزو روش‌هاي جديد هوش مصنوعي‌ست كه در علوم مختلف كاربرد فراوان پيدا كرده است. شبكه‌هاي عصبي داراي اين توانايي برجسته هستند كه با استفاده از ظرفيت محاسباتي که به وسيله‌ی مثال به آ‌ن‌ها آموزش داده می‌شود با تجربه‌اندوزي از گذشته و به عبارتي با داده‌هاي تاريخي، شرايط جديد را پيش‌بيني و ارزيابي می‌نمايند."

پ.ن:
حسن محمودی عزیز مارا دعوت کرده به بازی ممنونیم ازش که لطف دارد. این‌زمان بگذار تا وقت دگر...
پ.ن:
بخش‌هایی از مصاحبه‌ی بوتراب با رادیو (البت با ویرایش!)
" من‌ يك‌ جايی‌ گفتم‌ وقتی‌ كه‌ يك‌ متنی‌ حساب‌‌شده‌ نوشته‌ شود در واقع‌ گاهی‌ به يك‌ ساختار هوشمند شباهت‌ پيدا می‌كند كه‌ خواننده‌ای‌ را كه‌ با آن سنخيت‌ ندارد به‌ خودش‌ راه‌ نمی‌دهد و درهای‌ خودش‌ را به‌ روی‌ خواننده‌ی‌ ساده‌‌پسند می‌بندد. من‌ به‌ رمان‌ اين‌گونه‌ نگاه‌ نمی‌كنم. اشكالی‌ ندارد كه‌ رمان ‌وسيله‌ای‌ برای‌ تفنن‌ باشد. ولی‌ بيشتر به‌ رمان‌ و داستان‌ كوتاه‌ به‌ عنوان‌ وسيله‌ای‌ برای‌ درك‌ و مفاهمه‌ نگاه‌ می‌كنم‌، یک نوع‌ ادبی‌ كه‌ عاملی‌ باشد برای‌ ‌ مفاهمه‌ مابين‌ نويسنده‌ و خواننده، تا در تجربه‌ای‌ كه‌ در متن‌ ايجاد می‌شود شريك‌ شوند."...
ماه نامنتشر
بعضي دم‌ها را بايد منتشر كرد توي يك روز تا تمام روز مشعوف باشد از لمس‌شان. برخي روزها را بايد پخش كرد توي هفته تا تمام هفته محظوظ باشد از ديدارشان. و برخي هفته‌ها را در ماه. ولي كاش مي‌شد يك ماه را منتشر كرد توي يك سال. يك ماه ملايم و شيرين. ماهي لذيذ و خواستني كه همه‌ي دنيا جامه‌ي شور مي‌پوشد. اين عيش مدام اردي‌بهشتي كاش تقسيم مي‌شد بين ثانيه‌هاي تمام سال. حالا سهم هر ماه حتا اگر يك ساعت. كاش آن يك‌ساعت اردي‌بهشت مي‌شد كه حالا تمام شد.
دريغ از اردي‌بهشتي ديگر كه با تو و بي‌تو و بي‌همگان تمام. دريغ از بهشت كلمات؛ خواب حروف زير لب‌هات.
فناء فی‌الدوست
عطار در مصيبت‌نامه پنج وادي تصور کرده است برای شناخت و در منطق‌الطير هفت وادي؛ از اين قرار :
1- طلب 2- عشق 3- معرفت 4- استغنا 5- توحيد 6- حيرت 7- فقر و فنا .

فنا: در اصطلاح صوفان سقوطِ اوصاف مذمومه است از سالک و آن بوسيله کثرت رياضات حاصل شود و نوع ديگر فنا عدم احساس سالک است به‌عالم ملک و ملکوت و استغراق اوست در عظمت باري‌تعالي و مشاهده‌ی حق. از اين جهت است که مشايخ اين قوم گفته‌اند «الفقر سواد الوجه في الدارين»

خواجه نصیر طوسی می گوید:
«در این مرحله همه اوست و غیر او نیست.... نه واصفی نه موصوفی، نه سالکی نه مسلوکی، نه عارفی نه معروفی و این است مقام وقوف بر آستان حق‌»

:sms
قرمزیِ چشاتیم؛ نافازولین بریز فنا شیم...
پ.ن1
چروک لبتیم؛ بخند تا فنا شیم
در آغوش متن

سوءتفاهم برای این‌که نشود بنویسیم که این پیکچر زیبا که کاری ترکیبی‌ست -چیزی توی مایه‌های‌ نقاشی‌دیجیتال که اساتید فن انجام می‌دهند همان عکاشی خودمان دیگه! همان نقاشی-عکاسی! توی نمایشگاه "بهار ایرانی" دیدیم دیگه!- تبلیغ شرکت پست استرالیاست با پیامی شبیه این:
"اگر می‌خواهید کسی را لمس کنید برایش یک نامه بفرستید."
چیزی توی مایه‌های " ای نامه که می‌روی به‌سویش..." خودمان!
.......................................
پ.ن:
هرچند این شعر را باید خود علیرضا روشن بخواند و آدم گوش کند؛ که هی آدم تنش مورمور.... مثل آن‌شب نیکول که بودیم. ولی بخوانید:
بر من سهل است
تشبیه رنگ‌دانه‌های چشمان زنی
به رودخانه‌ای گل‌آلوده ؛
و نوشتن این که:
زورق نگاه من در برکه‌ی چشم‌های تو به گل نشسته است،
نیز بسا آسان است.
از این سهل‌تر مرا کاری نیست .
آن‌ها که می‌دانند مرا؛
می‌دانند که نیست.
من از شعرم تخته شاید؛
اما تخت؛
هرگز!
نه
من از شعرم تخت ساز نکرده بودم،
من تن را در شعرم عریان نکرده‌ام برای تنقیه
که عورت را اگر نمایان می‌کنم
تو بگیر برهنه کردن تنی‌ست برای تغسیل
که تن پوشیده را
...


ابرها و بادها


ابرهای این سمت آسمان از این ابرهایی شده‌اند که آدم یاد بستنی قیفی می‌افتد وقتی که می‌خوردشان. ولی ابرهای آن سمت آسمان چرک شده‌اند. آدم حال‌ش به‌هم می‌خورد وقتی می‌خواهد بخوردشان. مثل روزهایی که خون‌بازی می‌کردیم. و هی سعی می‌کرد بازیگر مثل ما بازی کند که نکرد.
حالا دارد باد می‌آید و ابرهایی که این سمت بیابان آبی هستند با آن‌طرفی‌های آسمان قاطی می‌شوند. و اگر به جواب فکر کرده باشی بدون تامل جواب می‌دهی چون که مطمئن بودی از آمدن این‌طور روزی که هیچ‌کس مثل‌م نیست. هیچ‌کس مثل‌م مایه نمی‌گذارد از ... حالا هی ابر بخوریم.... هی باد بخوریم ... هی ابرها بادها را قاطی .... هی....
................................
فصلی از دیالوگ‌های یک فیلمِ نمی دانم چی‌چی:
مرد: چرا منو تعقیب می‌کنی؟ تو آرامش رو از من گرفتی...
روح: من تو رو دوست داشتم....من همیشه با توام...
مرد: تو برای این‌که منو تعقیب کنی و آزار بدی حتا خودت رو هم کشتی...
روح مرحوم:...
درويش‌خان در همشهري خانواده


.....................................
عکس‌ها در همین وبلاگ

در هواي زير صفر
سينما هيچ‌گاه نتوانسته است از سلطه‌ي ادبيات رها شود. ساليان طولاني تحت تاثير قواعد روایت دراماتيك ادبي و رونويسي از آثارادبي بوده است. اما با گذشت سال‌ها و شكل‌گيري زبان روايت در سينما رابطه‌ی ادبيات و سينما رابطه‌اي متقابل شده است و نوع روايت سينما به ادبيات هم راه پيدا كرده است. كارگردان‌هاي بزرگ سينما در واقع كساني هستند كه راه خود را از ادبيات و روايت ادبي جدا كرده‌اند. شايد جدي‌ترين اين تلاش‌ها در تجربه‌هاي عملي روبرو بروسون نمود پيدا كرده و با كارگردان‌هاي ديگر ادامه پيدا كرده است. در سينماي ايران و جهان در حال حاضر كيارستمي يكي از موفق‌ترين كارگردان‌هايي است كه راه ادبيات و سينما را از هم جدا كرده است. نوع روايت كيارستمي تنها از عهده‌ي سينما بر مي‌آيد. در واقع راه ادبيات مدرن و سينمايي مدرن از هم جدا شده است و با تمام تاثيرهايي كه بر هم گذاشته‌اند ديگرهيچ‌كدام به ديگري باج نمي‌دهد. ادبيات مدرن تن به اقتباس نمي‌دهد و تجربه‌اي است مختص خواندن. همان‌طور كه سينماي مدرن تجربه‌اي است ناب براي ديدن و با امكاني از روايت كه ادبيات از عهده‌ي آن بر نمي‌آيد. آثارجويس ، وولف و پروست تن به اقتباس نمي‌دهند و روايت ادبي هيچ‌گاه قادر به خلق دنيايي نيست كه در فيلم كلوزآپ شاهكار كيارستمي خلق شده است . اقتباس سينمايي از داستان‌هاي عامه‌پسند و بازاري آن‌ها را به سطح بالاتري ارتقا مي‌دهد اما در رويارویی با ادبيات مدرن سينما بازنده‌اي از پيش معلوم است.

رضا زنگی‌آبادی داستان‌نويس خوبي‌ست. دوست خیلی خوبی‌ست. يك‌سال بيشتر است كه رمان‌ش را به‌نام "در هواي زير صفر" خوانده‌ام؛ يك كار بسيار تمام و كامل كه مي‌تواند در زمره‌ي بهترين‌هاي رمان فارسي قرار بگيرد. داستاني پر كشش با روايتي دل‌كش... رمان را حالا گذاشته تا بعدا منتشر شود. قراردادش را هم با يك ناشر خوب بسته ولي گذاشته‌اند تا ... بگذريم. منتظر يك رمان خوب بمانيد.
رضا سينما خوانده؛ سردبير "خوانش" هم هست كه اين‌روزها شماره‌ي 5ش در مي‌آيد. يك مقاله توي "خوانش 3و4" داشت كه به رابطه‌ي ادبيات و سينما نگاه كرده بود. "گاو و گاوخوني يا اقتباس‌هاي حواس‌پرت‌كن" متن بالا تكه‌اي از آن بود.