سلسله‌ی مستدل دال‌ها

I
نه غُرزدن، نه توجیهات درون و برون‌متنی، نه خواب، نه حرف‌زدن‌های متمادیِ یک ‌نفس، نه به‌گور پدر دنیا خندیدن و...ا، نه ... هیچ یک از علائم حیاتی شما موجود نیست، نبض ندارید. خلاصه بگویم؛ مرده‌اید.

II
کسی خانه نخریده؟ کسی ماشین نخریده؟ کسی ابلاغ نگرفته؟ کسی ازدواج نکرده؟ کسی نزاییده؟ کسی نمرده؟ کسی... خلاصه بگویم؛ بدجور گشنه‌مان‌ست!





تعمیرات تعبیرهای معطوفه

دِ نکن. حالا نشسته‌ای که خوابت نبرد؟ دِ بگیر بخواب!
تغییر یک تعبیر باید با دقت باشد. بیایی و توی متن زندگی‌ات کلمات را جابه‌جا کنی یا هی جایگزین کنی کلمات را؟ هر تعبیری کلی حساب و کتاب می‌خواهد. دِ نکن.
حالا می‌خواهی انتظارت را این‌طور به رخ بکشی؟ یا می‌خواهی بگویی این‌قدر چشمانت گرسنه اند؟ بگیر بخواب. دِ نکن.
هی بردی این چشم‌ها را چراندی ببین چه چاق شدی؟ دِ نکن!
حالا گفته‌اند «از صبح شکمم را صابون می‌مالم» یعنی خیلی منتظر شامی هستم که... دِ نکن! صابون به چشمت بمالی معنی‌اش این نیست که گرسنه‌ی یک دیدن هستی! دِ نکن!
کور می‌شوی ابلق! آخرش اشک‌هاتم خشک می‌شوند. دِ نمال این صابون را به‌چشمت! دِ نکن!