پای قبر قابیل...

حسام توی کامنت‌ها گفته که دو سال است که قابیل نیست. دیدم به یوسف هم گفته بودند. دوباره یادمان رفت به روزهای قابیلی و ماجراها و خاطرات... یکی یکی خاطرات ثبت شده... ماجراهای آماده‌ی مرور... و ... و ... و ...
از جشن‌نامه‌ی یک‌سالگی‌اش تا دفتر یادبود
یا دفتر یادبود منوچهر آتشی یا ویژه‌ی ساعدی یا خیلی ماجراهای محذوف از خاطره از ثبت...
من چندمين پيامبرت بودم؟
كتاب با مگس شروع شد
صداهایِ بم
با "کورت ونه گات"
یا گفت‌وگوهای دیگر یا... گزارش‌ها...

همان قابیلی که بعد از قاتل شدن پشیمان و نادم و غمگین از این‌که تاریخی تهمت را باخود باید داشته باشد از آن تپه‌های لبنانی که دیدی راه افتاد و شد آهنگر که سخت‌ترین شغل آن دوران بود. شد اسطوره‌ی آهنگری؛ شد پیامبر ذم و نفرین... و...
برای شادی روح حضرت قابیل این پیامبر مغموم و مذموم و نادم، این شر منتشر، یک‌عمر سکوت...