باقیِ غزل؛ ورای پرده

این بود:


باغ‌ست و بهار و سروِ عالی
ما می‌نرویم از این حوالی
بگشای نقاب و در فروبند
مائیم و توئی و خانه خالی
...



خواب در مقام راست‌پنج‌گاه




I
در یک مسافرتِ 7000کیلومتریِ زمینی تنها یک موزیک‌پلیر پُر از راست‌پنج‌گاه شما را نجات می‌دهد. زهی رباب دل من به دست چون تو ربابی...
گذشتن از سه مرز، ایستادن لبِ مرگ؛ مرد می‌کند آدم را. زیر سایه‌ی سارهای سیاه...
چه‌هوا زندگی‌ت خالی‌ست. چه‌هوا جایتان‌خالی‌ست در قلب ما. شکر آن را که دگربار رسیدی به‌بهار بگویی و دوباره خواب...

II
با همین دیدگان اشک‌آلود
از همین روزن گشوده به دود
به پرستو، به گل، به سبزه درود
::
به شکوفه، به صبح‌دم به نسیم
به بهاری که می‌رسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود
::
ما که دل‌های‌مان زمستان است،
ما که خورشیدمان نمی‌خندد،
ما که باغ و بهارمان پژمرد،
ما که پای امیدمان فرسود،
ما که در پیش چشم‌مان رقصید
این همه دود زیر چرخ کبود
::
سر راه شکوفه‌های بهار
گریه سر می‌دهیم با دل شاد
::
گریه‌ی شوق با تمام وجود...

......................................................................
به احترام حسین علیزاده برخیزیم
ای همه گل های از سرما کبود ... !
سرود گل
از عروض تا پرواز پرنده‌ها


خبر فوری
کوتآه 5

خبر را تنظیم کرد مرد؛
خبر مرگت را
تنظیم کرد مرد.


II
چهار بلوک خبرنویسی

اگر اين روزها سري به روزنامه‌هاي انگليسي زبان بزنید يا روي وب نگاهي به خبرهاي آسوشيتدپرس يا رويترز ‏بياندازید مي‌بينيد كه خبرها اغلب؛
‏1. اطلاعات جديد دارند (‏facts‏)؛
‏2. نقل قول‌هاي كوتاه اما شفاف دارند (‏golden‏_‏quotes‏)؛
‏3. در بسیاری از خبرها مشاهداتي عيني ارايه شده تا ما را مستقيم با صحنه اتفاق روبه رو كنند (‏color‏)؛
‏4. براي فهم بهتر خواننده پيشينه و توضیحات دارند (‏background‏).

راز كار در اين نهفته است كه لزومي ندارد این اطلاعات جدید، نقل قول های طلایی، پیشینه و رنگ پشت سر هم چيده ‏شوند....
محیط باید و نیسان... و درخت و باهار

II
حالا که مثل بلاتکلیفیِ سایه رو آبی
بگو:
کی درخته؛ کی باهار؟...



فرق‌های مفروق عالم
دوست عزیز
به من گفته بودید که برای صاحب‌نام‌شدن در عرصه‌ی ادبیات دانشگاهی باید یک نظریه‌ی ادبی را مطرح بنمایم که تا به‌حال کسی آن را نیافته باشد. راستش را بخواهید نگران این هستم که موضوع انتخابی من برای ارائه‌ی نظریه، جایی گفته شود و من قادر به اعلام و ثبت آن به نام خودم نشوم. می‌خواستم برای خودم نگه دارمش ولی صلاح دیدم که اول به کسی که اطمینان کامل به او دارم این مساله را مطرح کنم و این فرد شما بودید.
من یک بیت از لسان‌الغیب حافظ علیه‌الرحمه که در حرفش دنیایی مستتر است را یافته‌ام که در آن به موضوعی فرای فهم بشری اشاره می‌کند. او در مصرع اول این بیت و در دو کلام یک تضاد ظریف را در ارکان هستی کشف کرده و به جهانیان اعلام می‌کند:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است | چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
البته این فرضیه‌ی «کشف معماهای هستی توسط ادبای ایرانی» به همین یک مصداق ختم نمی‌شود. در گلستان سعدی نیز سعدی علیه‌الرحمه به چنین موضوعی اشاره می‌کند، آن‌جا‌‌‌ که ‌‌می‌گوید: «فرق است میان آن‌که یارش در بر؛ با آن‌که دو چشم انتظارش بر در» که البته این متن منثور حاوی بسیار بسیار نکات نغز بدیع و بیان نیز هست.
من متن تحقیقی‌ام را با محوریت این دو مصداق آغاز می‌کنم، امیدوارم راهی نو که بر سر پژوهش در متون فارسی باز می‌شود به خوبی ادامه داده شود.
دیگر مزاحم اوقاتتان نمی‌شوم. فقط یک‌بار دیگر تاکید می‌کنم که من این مصداق‌ها و فرضیه‌ی پشت‌شان را تنها با شما در میان گذاشتم.

زیاده قربان