دریای معلق
I
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند...

II
ندا آمد که: «ای رابعه‌! فقر، خشک‌سال قهرِ ماست که بر راه مردان نهاده‌ایم. چون سر یک موی بیش نمانده باشد که به حضرت وصال ما خواهد رسید، کار برگردد و به فراق بدل شود. و تو هنوز در هفتاد حجابی از روزگار خود. تا از تحت این همه بیرون نیایی و قدم در راه ما ننهی و این هفتاد مقام نگذاری، حدیثِ فقر ما نتوانی کرد و اگر نه برنگر!»
رابعه برنگریست. دریایی خون دید در هوا معلّق. هاتفی آواز داد که: «خون دل عاشقان ماست که به طلب وصال ما آمده‌اند و در منزل اوّل فرو شده‌اند، که نام و نشان ایشان در دو عالم از هیچ مقام بر نیامد» رابعه گفت: «یا ربّ‌العزّة‌! یک صفت از دولت ایشان به من نمای‌» در حال عذر زنانش پیدا شد. هاتفی آواز داد که‌: «‌مقام اوّل ایشان این است که هفت سال به پهلو روند، تا در راه ما کلوخی را زیارت کنند، چون نزدیک آن کلوخ رسند، هم به علّت ایشان، راه به ایشان فرو بندند»
تذکره‌الاولیای عطار
5 Comments:
Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
1-"توی این قالب مثنوی آدم نمی‌داند با چه‌چیزی طرف است. یک ارتجال بی‌حساب و بی‌قانون و کلمه‌هایی که انگار بعضی‌هاشان از ازل توی صف ایستاده‌اند تا توی این قالب بشینند، یا تصویرهای ناب و زلالی که در این قالب زراندود حرام می‌شوند. نمی‌دانم. شاید درست نباشد. شاید این قالب شکستنی و کارخانه‌ای دیگر به‌درد نمی‌خورد.
قبول دارید که این‌همه کلمه و تعبیر و تصویر زیبا توی قالبی شبیه غزل زیباتر می‌نشینند؟"

2-"دیدید می‌شود. مثنوی بدون ضرب کلمات و آن بحر تکراری متقارب. چه ظرفیت غریبی دارد این قالب!"

نمیدانم کدامشان به حص شما نزدیک تر است.
مسئله قالب شعر نیست...شعر راگم کرده ام. شما نیافنیدش؟

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
سلام
مرا ببخشید، نباید تحلیل میکردم.سلامت و بهروز باشید.

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
سنگ شعر و نثر را با هم واکندم. نخود نخود هر که رود خانه خود ، خوشحال میشوم که در این دفتر جدیدی که بر نوشته های خودم گشوده ام رد پای قم شیوایتان را ببینم . منتظرتان هستم.

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
تصویرسازی خیالی عظار یا تصویرخیال‌سازی عطار توی این متن خیلی کولاکه. یه پا داستانسرا ریالیسم جادوییه این بابا!

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
شاعری را دیدم به گل سوسن می گفت : شما
و جالب می دونی چیه : و ما همجنان دوره می کنیم شب را و روز را ، هنوز را

استاد ما دعاگوییم شما ما رو مورد مرحمت قرار نمی دین . هر چند که باز در بزرگواری پیش دستی کردین . صد البته معرفت هم از بزرگان نازل می شه . بهتون حتما سر می زنم . به هر حال همه یه جایی توی اونجا آباد گم شدیم برادر. بهروز کاظمی