صدای کلاغ‌هاتان مستدام
0
این که سرمان گرم حرف‌های شما بشود؛ بهانه بود. دل‌مان می‌خواست به بودن‌تان گرم شود. ما که نمی‌توانستیم هم‌وزن شعرهای شما باشیم. همین‌طور راه می‌آمدیم باشان تا باشیم!
این صدای کلاغ‌هاتان هم که گاه از گلویی بی‌ربط در می‌آیند و می‌پرند تا ته قصه‌های نگفته‌تان؛ هی دور می‌زنند، هی دور می‌زنند و قصه‌تان تمام نمی‌شود تا به خانه‌شان برسند یا نرسند.
القصه؛ غرض دل‌گرمی بود و سرگرمی بهانه‌ای بیش نبود. توی همین شهر که نفس بکشید ما را بس است. پشت‌مان گرم می شود به دم گرم‌تان. و این‌طور دستمان گرم می‌شود به نبشتن کلمه‌هاتان در این روزهای پاییزی که سرماشان دال نبودن گرماست.
شهرزادی‌تان مستدام.


بر سبیل لانگ‌شات
8 Comments:
Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
کلاغ‌فروشی محل ما که می‌گوید با بحران کلاغ روبه روییم و با بالا رفتن قیمت جهانی آن پاییز بی‌کلاغی خواهیم داشت!

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
اون قبلی منم.نعیمه دوستدار!

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
داستان تازه ای ترجمه کرده ام...

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
چه بازی خوبی با گرما و سرما بکرده بودید.مخصوصا توی این هوای سرد و گرم. دل گرمی سرگرمی پشت گرمی دمت گرم!

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
کلاغی هست که همیشه از کنار دودکش شومینه ما می گذرد و غاری می کشد که صدایش از سه طبقه ارتفاع به پایین می رسد. پس باید بدجوری مستدام باشد!
به نعیمه دوستدار: به به، آدم های آشنا می بینیم!

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
عزیزم

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
از بس که داستان خوب کم نوشته می شود، کلاغ ها باید خواب رسیدن به خانه شان را ببینند.البته در همیشه تاریخ ما هم کلاغ ها هیچ وقت به خانه شان نمی رسیدند.حتی وقتی که هنوز داستان های خوب وجود داشتند؛ در کتاب ها یا در افواه مردم.

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
درگذشت خانم صفارزاده به جامعه ‌ی ادبی تسلیت باد