اینروزها شب که میشود ماه توی آسمان است. بعد خواب میپرد میرود تا دورتر. یعنی برویم مهتاب را بجوریم. مهتابگردی آیین تابستانی ماست. چه خاصه که کنار یک قنات توی بیابان باشد و یک دشت بیمرز روبهروت و خوابهای رمیده؛ دورت سرگردان.
مضراب تارت را گمکردهای؟ بیا این کلید، بزن... بزن... بزن... کنار آتش دودمرگ نشویم، خواب آشفتهی مورچهها توی پاچهمان نرود، ردپای توی جوب نترساندمان...
وقت پیدا کردن تمام گمشدههاست. ماه که میپاشد روی دشت، میشود گشت. تا صبح هم که بگردی...
خُب این سنت تابستانی ماست. میرویم. برویم...
مولاظب باش مهتاب گردی ها و جوب پری ها بی بازگشت نباشی . تا تو بیایی هزاران بار به صفخاتت سر می زنم.
بسی نیکو نوشته ای .چنان که ما هم بی دشت و اتش و مورچه رمانده شدیم از خواب.برقرار باشی
و چه خوب مي داني
گمشده ها را كجا جستجو كني...
و چه خوب مي داني
گمشده ها را كجا جستجو كني...
مهتاب همیشه آنجاست
مائیم که فقط گاهی برای دیدنش میرویم
میخواستم یکی دوکلمه ادبی بنویسم ترسیدم بی ادبی باشد در حضورتان .کلام کوتاه ...تبریک عید و از این حرفها ...و خوش باشید. ماه همیشه پشت زمین نمیماند.