دوست عزیز
به من گفته بودید که برای صاحبنامشدن در عرصهی ادبیات دانشگاهی باید یک نظریهی ادبی را مطرح بنمایم که تا بهحال کسی آن را نیافته باشد. راستش را بخواهید نگران این هستم که موضوع انتخابی من برای ارائهی نظریه، جایی گفته شود و من قادر به اعلام و ثبت آن به نام خودم نشوم. میخواستم برای خودم نگه دارمش ولی صلاح دیدم که اول به کسی که اطمینان کامل به او دارم این مساله را مطرح کنم و این فرد شما بودید.
من یک بیت از لسانالغیب حافظ علیهالرحمه که در حرفش دنیایی مستتر است را یافتهام که در آن به موضوعی فرای فهم بشری اشاره میکند. او در مصرع اول این بیت و در دو کلام یک تضاد ظریف را در ارکان هستی کشف کرده و به جهانیان اعلام میکند:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است | چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
البته این فرضیهی «کشف معماهای هستی توسط ادبای ایرانی» به همین یک مصداق ختم نمیشود. در گلستان سعدی نیز سعدی علیهالرحمه به چنین موضوعی اشاره میکند، آنجا که میگوید: «فرق است میان آنکه یارش در بر؛ با آنکه دو چشم انتظارش بر در» که البته این متن منثور حاوی بسیار بسیار نکات نغز بدیع و بیان نیز هست.
من متن تحقیقیام را با محوریت این دو مصداق آغاز میکنم، امیدوارم راهی نو که بر سر پژوهش در متون فارسی باز میشود به خوبی ادامه داده شود.
دیگر مزاحم اوقاتتان نمیشوم. فقط یکبار دیگر تاکید میکنم که من این مصداقها و فرضیهی پشتشان را تنها با شما در میان گذاشتم.
زیاده قربان