استفاده کند. پیرهمرد دلباختهی فرهنگ محلی و بومیست. 10، 15تایی کتاب کودک تا به حال چاپ کرده از سال 53، یک مجموعهداستان و یک رمانچه به اسم مُرادو. که همین رمانچهاش پارسال بیهوا جزو برگزیدگان کتاب سال معرفی شد. برای پیرهمرد شهرستاننشین هیچ تغییری رخ نداد. یعنی همان که اسمش هست اقبال و معمولا در این مواقع که به آدم رو میکند و دیگر دست از سر آدم بر نمیدارد. کتاب پیرهمرد هم که کتاب سال شد باز کسی به سراغش نرفت که از این 63 سال عمرش که کار کرده و دیده نشده بپرسد. پیرهمرد همسن و سال مرادی کرمانیست. توی همان کرمان هم به دنیا آمده و بالیده ولی همانجا مانده و بیرون نزده از شهرش. هنوز که پای صحبتش مینشینی میبینی بعد از حتا معرفی کتابش به عنوان کتاب سال هیچ ناشری برایش دست و پا نشکسته، هیچ خبرنگار رسانهی معروفی به سراغش نرفته، یک سال از کتاب سالش میگذرد. شهروند هم در ویژهنامهی برندههای کتابسالش او را جا انداخته بودهیچ....
ببرد. ضربالمثل بسازد، کاریکلماتور بگوید، درس بدهد، ذوق کند... ولی توی این همه هیاهو کسی سراغش نمیرود. همه توی فکر مصاحبه و دوستبازی هستند و هی همدیگر را بالا می برند و پایین میآورند. توی همین کسانی که همراه او جایزهی کتاب سال پارسال را گرفتند به همه توجه شد الا او. وقتی «مُرادو»یش به اسم کتاب سال کودک و نوجوان اعلام شد کتابش توی بازار نبود. احمد اکبرپور که رقیبش بود توی نامزدهای کتاب سال، دنبال کتابش میگشت. گفتیم کسی کتابش را ندیده. بعد که کتابش دوباره چاپ شد بازهم کسی به سراغش نیامد. فقط به واسطهی ناشرش یک «امروز با»ی سایر محمدی ته روزنامهی ایران باهاش انجام شد و یک مصاحبه هم توی ایسنا.نه تکلیف این ابرها روشن است،
نه تکلیف خورشید.
فقط
باد در باد در باد...
III