قربان رفتن
III

کوتآه 4
آب و آفتاب را بردار؛
سهم تو.
هر آبادی خرابی دارد؛
ما خراب تو‌ایم.

IIII

استاد، شعر را بالای عکس بالایی گذاشته؛

رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان‌جا ماندیم

بابای دختربابا می‌گوید؛ بیت دوم را اصلاح کنید؛ «ما به قربان تو رفتیم و «همین»‌جا ماندیم!»

IIIII

«سفر عُسرت» The Book Of Austerity هم کاستی شنیدنی‌ست. چه خوب که این‌طور شعر امروزی توی موسیقی امروزی بیاید. استاد دارد می‌ترکاند امسال.

نغمه نیستم که بخوانی
قصه نیستم که بگویی
من درد مشترکم مرا فریاد کن