:
باید میایستادم تا به من میرسیدی. باید این قدمزدن گاهگاهیِ با خواب خرگوشانه را باز کندتر میکردم تا به من برسی. و این نه به این معنی بود که من جلوتر باشم یا تو پاهای راهواری نداشته باشی. این بدان معنی بود که من از فصل دیگری آمده بودم و تو در فصل خودت بودی. من فصل پارینهسنگی و تو فصل خودت. خودت.
::
اسم عکس هست پرواز. و توی عکس هم یک پرواز. میگویی؛ دوربینو داده به دوستش گفته از من عکس بگیر، بعد هم پریده روی هوا. دو ثانیه بعد از عکس هم فرش زمین بوده. روی دست اووردنش خونه. میگوید(شاید هم نمیگوید؛ فقط فکر میکند): بعد از پرواز همیشه فرش زمین میشویم. همیشه اما روی دست خانه نمیآورندمان...
:::
خیلی هول دارد صبح توی آینه زخم و خراشهایی روی صورتت باشد که ندانی از کجا آمدهاند. هول دارد. دوتا سمت چپ پیشانی، یکی زیر چشم چپ. یکی بالاتر و یکی که عمیقتر...
::::
هیچ قوچی نیامد، قوچی نیامد، قوچی نیامد
،،،
من تازه با وبلاگتون آشنا شده ام. می دانید من هم یه جورایی توی همین راهم... منظورم نویسندگیه
به هر حال خوشحال می شوم به من هم یه سری بزنید