کاج‌ها و کلاغ‌ها
یک
کلاغ‌هایی که این دوسه هفته‌ی قبل می‌دیدم افسرده بودند. هول بر می‌داشت آدم را که اتفاقی در راه است. کلاغ‌هایی که از صد قدمی فرار می‌کردند و تبدیل به چشم‌انداز دور می‌شدند, حالا می‌دیدی روی مثلا یک کله‌چراغ نشسته اند با فکر پریشان. رخوت پایان تابستان و آغاز پاییز کلاغ‌هامان را در بر گرفته. یاس شهریوری هر ساله.

دو
منظره‌ی روبه روی این پنجره که الآن رغبتی نیست سمت‌ش بروم یک باغ کاج بود با یک دانه کاج لخت. معبر عبور باد و کلاغ. وسط این همه سبزی تیره‌رنگ زردی کاج منظره‌ی ونگوکی تولید کرده بود. فرم کاج خشکیده صدبرابر زیبا تر از درخت سبز؛ مثل موسیقی می‌ماند.
دم مغربی رغبت نمی‌کنم بروم سمت این پنجره‌ی هلالی از بس که منظره خالی‌ست از کاج. دستی توی فوتوشاپ کائنات کاج را از منظره‌ی روبرو پاک کرده. حالا کلاغ‌هام کجا روی شاخه‌ی تمیز یک کاج بنشینند؟ می‌دانستم اتفاقی در راه است. کلاغ‌های رسیده, توی معماری باغ بی‌کاج.

سه
هایکو
از شاخه نمی‌افتند
کلاغ‌های
رسیده