
اسم كتاب اينه؛ «من و تو كتابيم». از اين كتاب كوچيكهها كه همه به هم هديه ميدن؛ هم نوشته و هم طرح. بعد شايد بخونن؛ شايدم نه!
يك
شاعر عرب شعرها را نوشته. بعد كه ميخواني ميبيني كه همهمان كتابيم، يا بودهايم. هم از دم كاش كتاب بوديم.
دستت را به من بده
تا نخستين صفحه را بياغازيم.
::
بگذار لمست كنم
تا نوشتن بياموزم.
::
زخم ها
خطوط کتاب دردند !
::
باد
دنبال چه ميگردد
در جملههاي علف؟
::
من و تو
دو كتابيم
يا دو فصل از يك كتاب؟
::
قلمي از نور ميخواهد
آن كه در ظلمت مينويسد.
::
ببخش مرا
نميتوانم بخوانمت
كه ترا پيشتر
در ديگري خواندهام.
::
به من نگو كه هستي
لذت خواندنت را بهمن بده
صفحه به صفحه.
::
غنچه
كتابي است تُو به تُو
عطرش
رازش را آشكار ميكند.
::
ما كتابيم
دلتنگي هر روز ميخواندمان.
::
رعد
مقدمهي كتاب باران است.
::
آنكه در خواب قدم ميزند
متن زندگي را مينويسد
يا متن مرگ را؟
::
پنجرهها نيز کتابند
با يک چشمانداز
بر دو صفحه
::
همگی ما کتابيم
دلتنگی هر روز ما را میخواند
::
ما کتابهايی گوناگونيم
با يک جلد
......................................