گفتم باغ تفرج. نمایشگاه کتاب باغ تفرج بود. با کلی خاطره ی دوستداشتنی برای آنها که کتاب را دوست داشتند و آنها که کتاب را دوست نداشتند. یک مقطع بهاری بود توی اردیبهشت خاطرههامان با یک هوای عجیب. هوایی که بوی گل و کاغز و مرکب چاپ توی آن قاطی میشد...
گفتم برای خیلیهامان نمایشگاه کتاب یک باغ تفرج بود. باغ تفرجی که میوه میداد و نمیداد. خیلیها فارغ از تخفیفهای نمایشگاه خرید سالانهی کتابشان را به این مقطع حواله میدادند. میامدند همدیگر را میدیدند. از بوی پا و کاغذ و کتاب و تن انسان رد میشدند سیبزمینی سرخکرده میخوردند؛ کنت بلو میکشیدند، ساندویج سرد میخوردند توی ترافیک گیر میکردند؛ ویژهنامههای نمایشگاه را میخواندند. پاهاشان درد میگرفت بس که سالنها را پی انتشاراتیها میدویدند. میرفتند نشر ماهور تا سری کامل نوارهاش را بگیرند؛ یا نشر قصه با منیرو قرار میگذاشتند یا نشر مرکز یا نیلوفر، کاروان هم میرفتند، ققنوس؛هی هی هی...
برای
دکتر نون نگرانم...
برای
یعقوب یادعلی هم نگرانم
.....................................حافظهی تاریخی و
ابن محمود و یعقوب یادعلی
پ.ن 1
بعد از 300 سال بنويسي و اينطور بشود!:هنوز شیرینی خبر آزادی یعقوب یادعلی از زیر زبان نرفته بود که خبر بعدی رسید و در یکجمله گفت که ناشران قهر کرده، بعد از خوردن شام و شیرینی آشتیکنان، فرمهای ثبتنام نمایشگاه کتاب امسال را پر کردهاند و فاتحه!پ.ن 2وي، نمايشگاه کتاب را فرصتي دانست که افرادي را که اهل تفرج در زيباييها هستند مشغول خود کرده است اما عدهاي هستند که اوهام و خيالاتي از اين دست ميبافند
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ضمن ابراز تاسف براي اين افراد افزود:« من واقعا متاسفم که برخي عنوان فرهنگ را روي پيشاني خود داشته باشند و از ميراث فرهنگي کشور دم بزنند اما هيچ بويي از فرهنگ نبرده باشند.»
صفار هرندي، اين افراد را به قهوهخانهنشينهاي قديم که فقط جايي مينشستند و وراجي ميکردند تشبيه کرد.
وي تاکيد کرد:« من آن افراد و گروهي را که اين گونه شايعات را مي سازند ميشناسم و از عقدههاي دروني آنها خبر دارم.»...