درباره‌ی یک مجموعه داستانِ هنوز منتشر‌نشده‌ی هنوز مجوز نگرفته يا داستان «اي‌همه ساراها» يا اين ديگه چه تيتريه !
یک
باور کن نمی‌دانستم می‌توان دوباره اين‌قدر دل‌تنگ شد. تنها ده دقيقه است که از خانه‌ رفته‌ای سارا! اما مثل بچه‌های يتيم، درست موقع برگشتن از مزار مادرشان، دلتنگ‌ام

دو
این‌ حروف مال یک‌ قصه از یک مجموعه‌داستان است که احتمالا منتشر خواهد شد. این که می‌گویم احتمالا برای این است که که برای انتشار یک کتاب باید همه آماده باشند و وقتی یک‌طرف معامله آماده نباشد به‌دنیا آمدن کتاب مثل به‌دنیا آمدن کودکی ناخواسته است که از روزنه‌های ابزارهای جلوگیری رد شده و بدون توجه به مشکلاتی که با خود می‌آورد بی‌هوا به‌دنیایی می‌آید که برای او آماده نشده است.
توی یک نشریه به اسم «بامداد» که از قضا نشریه‌ی بسیار خوبی بود و حیف شد، داستانی بود به‌نام «تقدیم به چند داستان کوتاه». این داستان به طور بالقوه قابلیت به هم‌ریزی کتابخانه‌ی شما را دارد. داستانی که در ستایش عشق به داستان کوتاه است و با ارجاع به هفت داستان عاشقانه و غیرعاشقانه یک داستان عاشقانه می‌سراید که از قضا خودش متفاوت است؛ «سارای پنج‌شنبه‌» مندنی‌پور «عروسک چینی من»گلشیری «چتر و بارانی» صفدری «رمان همشاگردی‌ها» مرتضائیان «چهار فصل ایرانی»ربیحاوی «سالاد لوبیا‌سبز با سیر تازه»‌ی علی خدایی «در امتداد پل» احمد غلامی

سه
شاید جایی خواندم و شاید الآن توی ذهنم آمد که پربسامدترین نام برای معشوق در ادبیات این‌سال‌ها «سارا»ست. سارا نشسته جای لیلی سال‌های دور و هی معشوق‌می‌شود توی داستان‌های ایرانی. شاید سارایی این کلمه باشد که با اوضاع و احوال این‌زمانی‌مان جورتر است. اولین ساراها را به نظرم مندنی‌پور به کار می‌برد؛ «سارا؛ زمرد چشم تو در برکه‌ی برفی...» داستان «چند داستان کوتاه» داستانی در ستایش داستان کوتاه است و سارا. همان‌طور که حروف نام معشوق چشم‌ها را براق می‌کند این دو هم چشم‌ها را تیز می‌کنند...

چار
توي يك كتابي كه رضا مختاري سال‌ها قبل در‌آورده بود از مجموعه‌ي «راوي» که از قضا کتاب خوبی بود، داستاني بود به نام «عاشقيت در پاورقي» از مهسا محب‌علی که همان موقع این داستان توی چشم می‌زد توی مجموعه و سال‌ها بعد شد اسم یک کتاب که کلی جایزه برد و بعد. سرنوشت این داستان و این داستان در اتفاقات داستانی‌ای که برای داستان‌ها می‌افتد خیلی شبیه هم است. چه‌خاصه این‌که یک‌بار نویسنده‌ی این داستان آن داستان را نقد کرده بود و ویژگی‌های مفروضی را به آن نسبت داده بود. شهسواری همیشه یک منتقد مدرس است. منتقدی که حین نقدهاش شیوه‌های داستان‌خوانی را به خواننده یاد می‌دهد؛ نکاتی را که باید وقت خواندن داستان در نظر بگیری. بگذریم که این مهربان‌ترین منتقد جهان گاه ویژگی‌های ناموجود متون را نیز برا‌تان شرح می‌کند.

پنج
یکی از هوس‌های همیشگی‌ام، حسرت‌های مداوم و آرزوهای شوق‌برانگیزم سارا! این بوده که یک روز سر صبح، درست موقع شلوغی و رفت و آمد دانشجوها به دانشگاه تهران، بایستم جلو سردرِ بتونی دانشگاه و زیپ شلوارم را باز کنم و همان جا یک شکم سیر ب...اشم.
فکرش را بکن من یک عمر درد داشتم و هیچ کس نبود برایش درددل کنم. به خصوص همین یبوست که بواسیر را هم دنبال خودش آورده. باور کن از پریشب که حرفش را با تو زدم خیلی بهتر شده. حمید! تو چه قدر پذیرنده‌ای. آدم حتی می‌تواند از دردهای آینده‌اش هم با تو صحبت کند. چه دهان گرمی داری!

این دو قسمت قبل دو قسمت از داستان بودند که در محیط رمانتیک یک داستان یک هو پای چیزهایی را وسط می‌کشد که حقیقت درونی زندگی آدم‌ را می‌تواند نشان دهد. این‌که در موقعیت عاشقی هم حتا آدم آدم است با تمام حاشیه‌هاش. مثل یک فصل داستان که به سفره‌آرایی ساده‌ی سارا می‌پردازد یا آن فصل که به جنگ می‌پردازد. داستان غافل‌گیرکننده‌ای‌ست در تمام لحظات.

هشت
داستان تقدیم به چند داستان کوتاه

2 Comments:
Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
sara,,,sara,, vaghean tu in esm ie chizi hast ke manoo hamishe be khodesh jazb karde , akhar nafahmidam alaghe man be esme sara chie be khatere inke esme madaram ham sara hast? fek nemionam,, be har hal hamishe baraye man gij konande boode,,,jaleb tarin chiz ine ke dar tamame in sal ha tamae asheghane haie man ba sara etefagh oftade az 3om rahnameeii ke avalin eshghe zendegim ro tajrobe kardam ta hala faghat tanha ba sara haie mokhtalef moasheghe dashtam,,, in matlabet tamame khatretat ro baraie man zende kard

Anonymous ناشناس گفته‌ست؛
سلام
بالاخره آمدم
…….با خبر چاپ نشريه تخصصي غزل پست مدرن
…….با مقاله ترفندهاي زباني در غزل پست مدرن (بخش سوم)
…….و مهم تر از همه:
…….يک شعر:
…….«زير درخت گلابي!!»
در 7 اپيزود
در 7 روز
به اندازه آفرينش دلگير انسان
که به قول «رزا جمالي»:
اين مرده سيب نيست يا خيار است يا گلابي!!
من آمده ام
منتظر آمدن توام تنها
بعد روزها چله نشيني…