دستم گیج میرود.
دست خودم نیست.
دوست عزیز؛ شاید باید ممنون آن استادی باشیم که یکفصل از کتاب مستطابش را که به همیننام هم هست؛ به همیننام نهاد. همین نامی که همان استاد وقتش را سر آن گذاشت و رفت و آنرا واشکافی کرد و ریشهیابی کرد، این استاد همانکسیست که از
50سال پیش وبلاگ مینوشت. همان مرد باستانی و پاریزی. تا ما در این زمانه وقتی بخواهیم برای مفهوم یک «چیز»ِ قروقاطی و بههمریز و شلمشوربا و هشلهف واژهای پیدا کنیم، نگوییم؛ هچلهف یا هشلف یا هشلهفت. راست برداریم بگوییم: هشتالهفت!
سال امسالی ما ترکیبی از این دو عدد شیرین است. هشت و هفت. در این سال هم دو روز داریم که این هشتی و هفتی را به رخ میکشند و باعث میشوند نظام موسیقایی لفظ این تاریخ جاودانه شود. یکی همامروز است؛ 87/7/8 و دیگری 87/8/7 که البته امروز به اینمنظور نزدیکتر است... پس به افتخار هشتالهفتترین روز عالم در هشتالهفتترین سال عالم 87
با آمدن تو رفت لازم داريم
گفتم برسان وگرنه خاموش شويم
ما بر سر سفره نفت لازم داريم
با برگردانی از جرالد استرن به روزم... باشی و به تر!
پ.ن: فراموشم شد، حضرت حروف که از بام نیفتاده اند انشاء الله؟ دلم لک زده است برای چای تحریریه بعد شیرموز نشاط!