هشت‌ها و‌الهفت‌ها
I
کوتآه 6
نامت که می‌آید؛
دستم گیج می‌رود.
دست خودم نیست.

II
متن وارده:
دوست عزیز؛ شاید باید ممنون آن استادی باشیم که یک‌فصل از کتاب مستطاب‌ش را که به همین‌نام هم هست؛ به همین‌نام نهاد. همین‌ نامی که همان استاد وقتش را سر آن گذاشت و رفت و آن‌را واشکافی کرد و ریشه‌یابی کرد، این استاد همان‌کسی‌ست که از 50سال پیش وبلاگ می‌نوشت. همان مرد باستانی و پاریزی. تا ما در این زمانه وقتی بخواهیم برای مفهوم یک «چیز»ِ قروقاطی و به‌هم‌ریز و شلم‌شوربا و هشلهف واژه‌ای پیدا کنیم، نگوییم؛ هچلهف یا هشلف یا هشلهفت. راست برداریم بگوییم: هشت‌الهفت!
سال امسالی ما ترکیبی از این دو عدد شیرین است. هشت و هفت. در این سال هم دو روز داریم که این هشتی و هفتی را به رخ می‌کشند و باعث می‌شوند نظام موسیقایی لفظ این تاریخ جاودانه شود. یکی هم‌امروز است؛ 87/7/8 و دیگری 87/8/7 که البته امروز به این‌منظور نزدیک‌تر است... پس به افتخار هشت‌الهفت‌ترین روز عالم در هشت‌الهفت‌ترین سال عالم 87


شش جهت ها
I
در بم‌ترین شهر جهان جز به خواب نمی‌آیی. صدای زیر نخل‌ت که پر می‌کند حافظه‌ی هوش از سررفته‌ی مخمور بی‌تاب را.
در بم‌ترین شهر جهان به خواب می‌آیی لااقل. می‌آیی لااقل.
از سرچشمه‌ی ماه تا بم‌ترین شهر جهان. توی خواب می‌آیی...

پ.ن: این توی مذکور نه تویی نه هیچ توی دیگری. بخشی از من‌های گم‌شده‌ی من است و بس.

II
شش‌جهت است این وطن
قبله در او یکی مجو
بی‌وطنی ست قبله‌گه
در عدم آشیانه کن!

پ.ن: عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست / عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها
پ.ن2: خداوند به شما هم شفا بدهد
مرزبان‌نامه(2)
I
کاش حداقل یک طرف معامله شیر می‌شد. این‌طور؛ این‌وسط؛ این‌قدر؛ همه‌چیز قاطی نمی‌شد. اگر حتا شیر بود و خر؛ یا خر بود و شیر؛ می‌شد دل خوش داشت؛ حالا شیرتوشیرمان پیش‌کش.
توی این همه معامله؛ دلمان لک‌زده برای یک شیرتوخر یا خرتوشیرِ حسابی. گفتم که شیرتوشیرمان پیش‌کش.

هیچ‌بازار ندیده‌ست چنین کالایی
I
کتاب‌فروشمان می‌گفت؛ نمی‌دانی چه اتفاقی افتاده؟ از صبح هرچی «خداحافظ گاری‌کوپر» داشتم تموم شد! اونم توی این ماه‌رمضونی. اونم تو این فصل. اسم یکی دوتا کتاب دیگه رو هم گفت. اصلا گفت؛ نمی‌دونم امروز چی شده همه کتاب‌خون شدن! نکنه دی‌شب شبکه‌ی یک کورش علیانی با رضا امیرخانی مصاحبه کرده و کلی به هم نون قرض داده‌ن؟ نکنه رضا امیرخانی گفته از رومن گاری خوشش می‌آد؟
لباس‌فروشمان می‌گفت؛ دو هفته قبل تمام تی‌شرتای lacoste رو بردن. اونم تو این فصل! نمی‌دونی چی‌شده؟ نکنه روی جلد شهروند عکس همایون شجریان رو زده با تی‌شرت lacoste؟
نویسنده‌مون می‌گفت: ...

تیتر مطلب گرفته شده از غزلیات فروغی بسطامی دیده‌شده در خاطرات oldestfashion

برچسب‌ها: ,